محل تبلیغات شما



نام های کوردی کلهری

 

در سالیان گذشته با رشد فرهنگ عمومی و اگاهی یافتن از فراموشی و به حاشیه رفتن بعضی فرهنگ ها و خرده فرهنگ های غنی توجه مردم خصوصا صاحبان فرهنگ و ادب و رسانه به زنده نگه داشتن آنها فزونی یافته که از این میان یکی از نشانه های هویتی هر شخص اسمی است که برای او انتخاب می شود. مردم کورد زبان کلهر_ نیز با این جریان همراه بوده و با گرایش به انتخاب اسماء کوردی تلاش کرده اند رنگ و بوی فرهنگی خود را در این زمینه حفظ کنند. با توجه به کمبود مکتوبات کلهر زبانان اسماء کوردی که عموما در این زمینه والدین برای فرزندان خود انتخاب می کنند از اسماء کوردی سورانی یا هورامی و یا دیگر لهجه های زبان کوردی است برای این منظور میثم رجبی پژوهشگر کورد کلهر زبان با تکیه بر فرهنگ بومی کلهر زبانان که آمیخته با طبیعت است مفاهیمی را انتخاب یا ترکیب کرده تا با دگر آنگاری و دگرنمادی آنها را به عنوان اسماء کوردی کلهری معرفی نماید که ما گزیده ای را از میان آنها با تفکیک جنسیتی برای علاقه مندان انتخاب کرده ایم.

 

نام پسر:

_ آون : در جریان بودن، آمدن، آمدن مسافر

_بانان : آینده، بر بلندای چیزی قرار گرفتن

_ زانا : دانا، اندیشمند 

_ الون : نام رودخانه ای در استان کرمانشاه

_ پراو : نام کوهی در استان کرمانشاه

_ ایمیا : اولین فرمانراوی گوتی ها یکی از اقوام کورد است که اسم آن در سنگ نوشته های آشور آمده و به سال ٢٢٣١ ق. م. به فرمانروایی در بین النهرین رسیده است

_ سیوما : نوزدهمین پادشا گوتیان است که آنطور که در سنگ نوشته های آشور آمده به سال ٢١١۵ ق. م. فرمانروای بین النهرین شده است و بیشتر وقت خود را صرف آبادانی شهر آراپخا کرده است

_ هناز : مسیر، جهت

_ هاوار : فریاد، خروش

_ ویلان : سرگردان، تنها، بی پناه

_ هلمت : دفع، باره، هر نوبت، نماد جریان داشتن، سر زنده بودن

_ تنیا : تنها

_ پشیو : دیوانه، گرفته، پریشان

_ ریوار : مسافر 

_ هلسیان : ایستادن، رستاخیز، نماد انسان آزادی خواه

_ کوردا : خوانشی از کلمه کورد

_ کوردیکا

_ کوردین

_ کوردیا

_ کوردوا : سر هم در خوانش و به معنای پسر باد

_ کوران : مرد مردستان، دلاور 

_ پلیان : شاخه ای از یک تبار، میراث دار

_ تیژا : برنده، نماد انسانهای چابک و زرنگ

_ ویار : محل کم عمق آب، محل عبور از آب، نماد عبور و گذر

_ تاشین : کوه سخت و صعب العبور، نماد سخت کوشی و استقامت

_ آزاد : رها

_ آزا : نام یکی از فرمانروایان مانائی ها که از اقوام کورد هستند که در ٧٢۰ ق. م. به فرمانروایی رسیده است

_ کلهر : نام یکی از ایلات بزرگ غرب ایران

_ هُر : خورشید، نماد جاودانگی، راهنما و رهبر بودن

_ سراوان : سراب ها ، سمبل پاکی 

_ سیروان : نام رودخانه ای در استان کرمانشاه

_ دارین : خرم، پوشیده از درخت 

_ ارمسان : اشک سنگ، نماد دل رحمی و عطوفت

_ خوریوار : خور+ریوار : خورشید مسافر، نماد انسان سالک، رونده راه نور

_ هِلان : جنبان، به پا خواسته

_ هوروا : خورشید باد، گرچه باد نماد سر گشتگی ست اما با ترکیب با خورشید معنای آن به رهبری و فائق آمدن بر هر سرگشتگی و به آرامش رسیدن تغییر یافته است

_ مادیا : نژاد مادها

_ هورما : خورشید ما، سرچشمه روشنایی ها

_ مادا : مادها نام یکی از اقوام آرایایی است که به هگمتانه یا همدان کنونی مهاجرت کردند و با اقوام کورد در این سرزمین آمیخته شدند

_ فتراق : جستجو، در جستجو بودن

_ ایلان : ایل و عشیره، نماد همبستگی

_ وامنه : باقی مانده، نماد جا مانده از یک میراث

_ راون : نام رودخانه ای در استان کرمانشاه

_ دوران : دوره ها، نماد ایستادگی و پایداری

_ وریان : جلوی آب را گرفتن

_ زلان : نام بادی محلی در مناطق گرمسیر استان کرمانشاه 

_ میلکان : محل زندگی، نماد وطن و سرزمین

_ زاگرس : نام رشته کوهی در غرب کشور

_ اونت : کمک، یاری، خداوند کسی را یاری کردن

_آمان : پناه، فرصت، در امان بودن

 

نام دختر:

_روژنا : روشنایی، نور، زلالیت

_ ماوا : جایی برای زندگی، نماد آرامش

_ آگرین : آتشین، گرما بخش

_ مانگه شو : شب مهتابی

_ هساره : ستاره آسمان

_ روژیان : روژ+ ژیان : روز زندگی 

_ هناس : نفس

_ آویان : خرم، سرسبز، شادی بخش

_وفرا : برف زیاد، سمبل سپیدی و درخشندگی

_ شونم : شبنم

_ رووز : جوانه، نماد حیات و زندگی 

_ ریواس : اسم گیاهی کوهی

_ ماسی : ماهی کوچک، نمادی از زیبایی و ظرافت

_ ماسیا : ماهی های کوچک 

_ تمآو : مه در آب، نماد زیبایی و یکی شدن

_ تریسکه: کور سوی نور، نماد امید داشتن

_ تمنیا : آرزومند

_ تمین : مه گرفته

_ تویسکه : دانه های برف، لکه های ابر، نماد روشنی

_گلرا : پر گل، دشت پر از گل 

_گلروی : چهره شبیه گل، زیبا

_ گلاره : چشم

_ رنگینا : زیبا ترین، مظهر تمام زیبایی ها

_ ارمسور : اشک ابر، نماد زیبایی و طراوت

_ وهارین : بهارین، سمبول زیبایی و طراوت

_ آرسه : درست شده، آفریده شده، خلق شده

_ وهارینه : بهار گونه، زیبا چهره

_ روژآور : یعنی کسی که روز را می آورد. نماد چهره زیبا که روشنی بخش است و از طرفی معنای ملکوتی هم دارد

_ آویشت : آبادانی، خرمی

_ واران : باران

_ آسو : روی کوه یا تپه که با قرار گرفتن هر چیزی در شب چون پس زمینه آن آسمان می شود از پایین دست مشخص است. 

_ مُلکا : داشته ها، دارایی، سمبولی از داشته واقعی انسان که همانا فرزند یا فرزندانش است

_ وتان : گفتنی ها، گفتنی

_ بوارا : باریدن باران با الف جمع نماد طراوت همیشگی

_ دلنیا : به آرامش رسیدن

_ هیلکان : شاد و سر زنده

_ وارین : باریدن باران

_ آوین : آبادانی، نماد زیبایی و زندگی

_ کپوا : کپو + وا : به معنای قاصدک در باد

_ ترال : سر سبز، تازه جوانه زده

_ تاوین : تابیدن، تابش نور خورشید یا ماه

_ هیلان : صدای سرکش اسب ها

_ شیرینا : شیرین تر از شیرین در تراژدی عاشقانه شیرین و فرهاد

_ آفرت : آفریننده، کلمه ای که بار معنایی آن به زیبایی وصف ناپذیری اشاره به زن به عنوان آفریننده دارد

_ مالکین : خانه ای که بچه ها با سنگ درست می کنند

 

 

 


یک. دو. سه

 

 

راویت اول: .

از پله های به سمت بالکن بالا میروم دست بردم کش موهایم را باز کردم.

دستگیره در گرفتم در که باز شد رخ در رخ خورشید با چشمانی ریز شده به نگاهش نگاه کردم؛ چند روزی بود از دوست صمیمی ام آفتاب دور بودم. 

زمین داغ است کف پاهایم می سوزد. 

قدم ن از روی بام ساختمانهای همسایه ها راه میروم. آسمان چقدر نزدیک است دوست دارم دست ببرم و یک تکه ابر بردارم، زیر سرم بگذارم و بخوابم.

از بالا به همه ی مردم شهر که برایم دست تکان می دهند لبخند میزنم؛ همانهایی که با نگاهشان من را سرزنش می کنند. 

به زمان فکر می کنم. امروز چند شنبه است، جمعه ساعت یک و بیست دقیقه ی ظهر تیرماه ۹۷.

پــــدرم . مــــادرم. خواهرم محســـــن. 

به پایین نگاه می کنم. کمی میترسم ولی ترس از هم آغوشی پسر بی ریخت عمو سبحان با آن موهای یکی بود یکی نبودش و لبخندهای موزیانه اش به جای محسن، مرا تا لبه ی پشت بام  راهی می کند. چشمهایم را بستم. 

۱.۲۳ پریدم.

 

 

راویت دوم: دوچرخه سوار

هدفن روی گوشم بود صدای ترمز لاستیک های دوچرخه ام گوش آسفالت خیابان را کر می کند. 

چقدر آدم ایستاده، چرا همگی عطسه شان گرفته و سر به هوا دارند ساختمان را نگاه می کنند!؟

همانطور که روی دوچرخه، سوار بودم کشان کشان دوچرخه را از میان جمعیت رد کردم تا به صف اول رسیدم. 

۱.۲.۳.۴.۵.۶.۷.۸  یا خود خدا. هشت طبقه میخواد بپره.!؟

مردی کت و شلوار به تن با نان های روی دستش کنارم ایستاده بود و گفت: 

میشناسیش؟!

_نه، از کجا بشناسم!!

_میگن دختره ۱۷ سالشه

_حتما بازیش گرفته رفته اون بالا (با خنده)

بعد با تاسف سر تکان داد و گفت: جوانهای امروزی نمیدانم چشان شده!؟

با لبخندی از نیتی گفتم:  حاجی چیزیمون نیست خوشی زده زیر دلمون. 

حاجی بدون اینکه لحظه ای به حرفم شک کند با سر تایید کرد. 

دختری با مانتوی فرم اداری کنار گوشم داد میزند: الو یه نفر میخواد از بالای ساختمون خودشو بندازه پایین. 

خیابان گلستانی خیابان عملیات خیبر ـ کوچه لاله ۳

یک تکه از نان روی دستش را شکستم و گفتم: حاجی دختر پسر نداره  همه سر درگمیم.

_پسر جان این همه نعمت ریخته.

_آره حاجی نعمت ریخته، ولی برای بالایی ها به ما نمیرسه.

_خودتان باید تلاش کنید حق تان را بگیرید. 

مردی از میان جمعیت گلوی خودش را پاره می کند: نپری دختر، چه مرگته!

کمی آرامتر گفتم: تلاش چی دایی. دست به هر کاری میزنی نون نداره. این خود من فوق لیسانس بیکار.

حاجی بدون اعتنا به حرفای من دلواپسانه می گوید: میگن دختر خیلی خوشگی ست.

با مسخرگی گفتم: هه. نصیب عزاییل شد. 

کمی سرم را چرخاندم علی همکلاسی قدیمی ام کمی آنطرف تر ایستاده بود. کنارش رفتم و از پشت دستی روی شانه اش زدم. 

برگشت و با ذوقی در لحن گفت: محسن چطوری!؟ 

_خوبم تو کجایی نیستی!؟

همین که منتظر بودم علی حال و هوایش را برایم بگوید خانمی مسن که جلوتر از ما ایستاده بود رو به جمعیت کرد و با دستش توی صورت خودش زد: ولی خدا رحم کنه. دختر آقای رمضانی ه.!

همهمه بیشتر شد. کمی چشمانم را ریز کردم درست شنیدم؟!  

بی اختیار سرم تکانی خورد توان نگه داشتن دوچرخه را نداشتم. صدای افتادنش حواسها را به من جمع کرد. 

جمعیت را کنار زدم. با قدمهای ران به ساختمان نزدیک شدم. وحشت زده اطرافم را نگاه کردم. در ورودی ساختمان سربازی ایستاده بود نزدیک شدم و گفتم: باید برم تو. 

_نمیشه ورود الان ممنوعه.

_با داد گفتم: میخوام برم تو میشناسمش. 

_آقا نمیشه. گفتن کسی راه ندیم.

چهره ی بی تفاوت و خونسرد سرباز داد منو بیشتر کرد و گفتم: چرا دارن نگاه می کنین لامصبا، یه کاری کنین.

سرباز با بی اعتنایی جواب داد: زنگ زدیم امداد میان الان. 

مثل کسی که مار نیشش زده به این طرف و آنطرف میروم. نا ایستادن نداشتم. 

منگ بالا را نگاه می کنم. چشمانم سیاهی رفت. آخرین بار دیروز باهم حرف زدیم. تلفنی گفته بودم بهش که همه چیز درست میشه و او فقط گریه کرده بود. 

صدای زنی را می شنوم: گیس بریده رفته اون بالا خودنمایی کنه. 

جلوی جمعیت روبه ساختمان زانو زدم. دستامو رو به طرف بالا باز کردم. 

نالان گفتم: نپری شیوا. نـــپری.

 

                          

راویت سوم: راوی نامشخص

مکان:خیاطی محل

 

_وای میترا خانم عجب پیراهنی دوختی تن مانکن اولیه. 

_قربونت بچرخ که کارول پشتتو اندازه بگیرم. 

مشتری همانطور ایستاده میچرخد و پشت به میترا خانم می ایستد. 

_چقدر می گیری این مدلی برای منم بدوزی!؟

_این پیرهن نامزدیه. جنس پارچه ش حریره. به جوون بچه م دو روزه دارم روش کار می کنم.

_دستت درد نکنه عین پیرهن حاضری ها شده.

میترا خانم متر به دست خم می شود روی میز و اندازه ها را توی دفتر یادداشت می کند و می گوید:

_خانم رمضانی میشناسی!؟

همون که معلمه شوهرش هم برج میسازه!؟

_آره. امشب نامزدی دخترشه. برای اون دوخت زدم.

_کدوم دخترش!؟

_نمیدونم انگار بزرگه س.

مشتری دست به کمر گوشه ی لبش را کج می کند و می گوید: 

راس میگی!؟ من برای بهروزم در نظر داشتمش.

میترا خانم با تعجب می پرسد: 

_چند سالشه مگه!؟ همسن دختر وسطی خودمه ۱۷٫۱۸ سالشه

میترا خانم پشت صندلی چرخ خیاطی اش می نشیند و دستاهایش را به چانه زده می گوید: نمیدونم چه عجله ای داشتن. دختره بچه س.

مشتری روسری اش را جلوی آینه مرتب میکند: 

دخترای این دوره که بچه نیستن خانوم. هرچه زودتر سرشون گرم زندگی بشه بهتره.

بعداز سکوتی یک دقیقه ای مشتری چند قدم رو به جلو کنار مانکن می ایستد و با حسرت از اینکه چیزی را از دست داده است می گوید: چقدر این لباس توی تنش خوشگل بشینه.

 

_ فاطمه خسروپوریان

#داستان_فراروایت


#بیوگرافی_هنرمندان احسان مظفریان احسان مظفریان» گوینده و عضو جریان ادبی فراروایت، متولد بهمن ماه سال ۱۳۶۷ در شهرستان روانسر» از توابع استان کرمانشاه می باشد. او دوران ابتدایی را در شهر روانسر و در مدرسه ۱۷ شهریور» گذرانده و در مقطع راهنمایی در مدرسه شهید باهنر» تحصیلات نموده است. دوران متوسطه او نیز در دبیرستان ملاصداری» این شهرستان گذشته است که با اخذ مدرک دیپلم در سال ۸۸ در دانشکده کشاورزی پسران "ساری" مدرک فوق دیپلم خود را دریافت نمود و هم اکنون در

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروش امپلیفایر جنبش مکتب اصالت کلمه